الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تفسير آيات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران ...
نویسنده : yamahdi788
تاریخ : سه شنبه 15 تير 1400

In the Name of Allah

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اَلسَّلامُ عَلَيکمْ يا اَهْلَ بَيتِ النُّبُوَّة
يا زهرا سلام الله عليها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 آيت‌الله بهجت(ره):

ملتفت باشيم! دروغ به ما نگويند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنيا، دروغ را نخريم!

ما از عترت و قرآن نمي‌توانيم دوري كنيم؛ اگر دوري كرديم، در دامن گرگ‌ها مي‌افتيم، [و] خدا مي‌داند آيا بعد، از دستشان نجات مي‌يابيم؟[يا خير؟]

برگي از دفتر آفتاب، ص175

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

تفسير آيات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران

102 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ 103 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

ترجمه
102 ـ اى کسانى که ايمان آورده ايد! آن گونه که حق تقوا و پرهيزکارى است، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد; و از دنيا نرويد، مگر اين که مسلمان باشيد. 103ـ و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت)، چنگ زنيد، و پراکنده نشويد، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد، و او ميان دل هاى شما، الفت ايجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد; اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشکار مى سازد; شايد پذيراى هدايت شويد.

شان نزول
مى دانيم: در دوران جاهليت دو قبيله بزرگ در «مدينه» به نام «اوس» و «خزرج» وجود داشتند که بيش از يکصد سال! جنگ و خونريزى و اختلاف در ميان آن دو جريان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان يکديگر مى افتادند و خسارات جانى و مالى فراوانى به يکديگر وارد مى کردند. يکى از موفقيت هاى بزرگ پيغمبر(صلى الله عليه وآله) پس از هجرت به «مدينه» ، اين بود که به وسيله اسلام صلح و صفا در ميان آن دو ايجاد کرد، و با اتحاد آنها جبهه نيرومندى در «مدينه» به وجود آمد. اما از آنجا که ريشه هاى اختلاف، فوق العاده زياد و نيرومند، و اتحاد، تازه و جوان بود، گاه بى گاه، بر اثر عواملى، اختلافات فراموش شده شعلهور مى شد، که به زودى در پرتو تعليمات اسلام و تدبير پيامبر(صلى الله عليه وآله) خاموش مى گشت. در آيات پيش، نمونه اى از بروز اختلافات را بر اثر تحريکات دشمنان دانا مشاهده کرديم، ولى اين آيات اشاره به نوع ديگرى از اين اختلافات است که بر اثر دوستان نادان و تعصب هاى جاهلانه به وجود آمد. مى گويند: روزى دو نفر از قبيله «اوس» و «خزرج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر يکديگر قرار گرفتند، و هر کدام افتخاراتى را که بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود، بر مى شمرد. «ثعلبه» گفت: «خزيمة بن ثابت» (ذو الشهادتين) و «حنظله» (غسيل الملائکه) که هر کدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين «عاصم بن ثابت»، و «سعد بن معاذ» از ما مى باشند. در برابر او «اسعد بن زراره» که از طايفه «خزرج» بود گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن کعب، و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت، و ابو زيد، به علاوه «سعد بن عباده» رئيس و خطيب مردم «مدينه» از ما است. کم کم کار به جاى باريک کشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه برده، در برابر يکديگر قرار گرفتند، بيم آن مى رفت که بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعلهور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد، حضرت فوراً به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناک پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها بر قرار نمود. آيات فوق در اينجا نازل گرديد و بصورت يک حکم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤثر و مؤکدى دعوت به اتحاد نمود

تفسير
در آيه نخست، دعوت به تقوا شده است تا مقدمه اى براى دعوت به اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يک ريشه اخلاقى و عقيده اى بى اثر و يا بسيار کم اثر است، به همين دليل در اين آيه کوشش شده است عوامل ايجاد کننده اختلاف و پراکندگى در پرتو ايمان و تقوا، تضعيف گردند، لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى کسانى که ايمان آورده ايد! همگى آن گونه که حق تقوا و پرهيزگارى است نسبت به خدا پروا داشته باشيد» ( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ). در اين که منظور از «حق تقوا» چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است اما شک نيست که حق تقوا آخرين و عالى ترين درجه پرهيزگارى است، که پرهيز از هر گونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى گردد. لذا در تفسير «درّ المنثور» از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و در تفسير «عياشى» و «معانى الاخبار» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که در تفسير «حق تقوا» فرمودند: أَنْ يُطاعَ فَلايُعْصى وَ يُذْکَرَ فَلايُنْسى وَ يُشْکَرَ فَلايُکْفَرَ: «حق تقوا و پرهيزگارى اين است که پيوسته اطاعت فرمان او کنى، و هيچ گاه معصيت ننمائى، همواره به ياد او باشى، و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمت هاى او شکرگذار باشى و کفران نعمت او ننمائى» بديهى است انجام اين دستور، همانند همه دستورات الهى بستگى به ميزان توانائى انسان دارد، بنابراين آيه فوق با آيه 16 سوره «تغابن» که مى گويد: فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ: «تا آنجا که توانائى داريد پرهيزگارى پيشه کنيد» هيچگونه منافاتى ندارد و گفتگو درباره تضاد اين دو آيه و نسخ يکى به وسيله ديگرى، به کلى بى اساس است. البته آيه دوم در حقيقت بيان قيد و به اصطلاح تخصيص در آيه اول است و آن را مقيد به مقدار توانائى انسان مى کند. و از آنجا که ظاهراً در ميان قدما گاهى کلمه «نسخ» بر «تخصيص» اطلاق مى شده، ممکن است منظور کسانى که آيه دوم را ناسخ آيه اول دانسته اند همان «تخصيص» بوده باشد. به هر حال، در پايان آيه به طايفه «اوس» و «خزرج» و همه مسلمانان جهان هشدار مى دهد که به هوش باشند، تنها اسلام آوردن کافى نيست، مهم آن است که ايمان و اسلام خود را تا واپسين ساعات عمر، حفظ کنند، و با روشن ساختن آتش هاى خاموش شده کينه هاى دوران جاهلى، و پيروى از تعصب هاى نابخردانه، ايمان و اعمال پاک خود را بر باد ندهند، تا عاقبت و پايان کار آنها به بدبختى نگرايد، لذا با تأکيد مى فرمايد: «مراقب باشيد که جز با ايمان و اسلام از دنيا بيرون نرويد» ( وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)

دعوت به سوى اتحاد در آيه بعد، بحث نهائى که همان «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» باشد مطرح شده، مى فرمايد: «همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراکنده نشويد»! ( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ). درباره اين که منظور از حبل اللّه: «ريسمان الهى» چيست؟ مفسران احتمالات مختلفى ذکر کرده اند: بعضى مى گويند: منظور از آن قرآن است. بعضى مى گويند: اسلام. و بعضى ديگر گفته اند: منظور خاندان پيامبر و ائمه معصومين(عليهم السلام) هستند. در رواياتى که از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده نيز همين تعبيرات گوناگون ديده مى شود، مثلا در تفسير «درّ المنثور» از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و در کتاب «معانى الاخبار» از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده که فرمودند: «حبل اللّه قرآن است» و در تفسير «عياشى» از امام باقر(عليه السلام) که فرمود: «ريسمان الهى آل محمّد(صلى الله عليه وآله)مى باشند، که مردم مامور به تمسک به آن هستند» ولى نه اين احاديث و نه آن تفسيرها، هيچ کدام با يکديگر اختلاف ندارند، زيرا منظور از ريسمان الهى هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه اين وسيله، اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او. و به عبارت ديگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسيع «ارتباط با خدا» که از معنى «حبل اللّه» استفاده مى شود، جمع است. دشمنان ديروز و برادران امروز پس از آن قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره کرده و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته، و مقايسه آن «پراکندگى» با اين «وحدت» دعوت مى کند، و مى فرمايد: «فراموش نکنيد که در گذشته چگونه با هم دشمن بوديد، ولى خداوند در پرتو اسلام و ايمان، دل هاى شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان ديروز، برادران امروز شديد» ( وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً ). جالب توجه اين که: کلمه «نعمت» را دو بار در اين جمله تکرار کرده و به اين طريق اهميت موهبت اتفاق و برادرى را گوشزد مى کند. نکته ديگر اين که: مسأله تأليف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده، مى گويد: «خدا در ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد» و با اين تعبير، اشاره به يک معجزه اجتماعى اسلام شده; زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست دقت کنيم که چگونه کينه هاى ريشه دار در طول سال هاى متمادى در دل هاى آنها انباشته شده بود؟ و چگونه يک موضوع جزئى و ساده کافى بود آتش جنگ خونينى در ميان آنها بيفروزد ـ مخصوصاً با توجه به اين که مردم نادان و بى سواد و نيمه وحشى معمولاً افرادى لجوج و انعطاف ناپذيرند، و به آسانى حاضر به فراموش کردن کوچک ترين مسائل گذشته نيستند ـ اهميت اين «معجزه بزرگ اجتماعى» اسلام، آشکار مى شود، و ثابت مى گردد که از طرق عادى و معمولى امکان پذير نبود در طى چند سال، از چنان ملت پراکنده و کينه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند. سپس قرآن مى گويد: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد که هر آن ممکن بود در آن سقوط کنيد و همه چيز شما خاکستر گردد» ( وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ) اماخداوند شما را نجات داد و از اين پرتگاه به نقطه امن و امانى که همان نقطه برادرى و محبت بود رهنمون ساخت. «شفا» در اصل لغت به «کناره چاه» و يا خندق و مانند آن گويند، و شايد اطلاق «شفه» بر «لب» نيز به همين مناسبت باشد، و همچنين استعمال اين کلمه در بهبودى از بيمارى نيز به خاطر آن است که انسان در کناره «سلامت و تندرستى» قرار مى گيرد. در اين که منظور از «نار» در آيه، آتش دوزخ است يا آتش هاى اين جهان؟ در ميان مفسران گفتگو است، ولى با توجه به مجموع آيه، چنين به نظر مى رسد: «نار» کنايه از جنگ ها و نزاع هائى بوده که هر لحظه در دوران جاهليت به بهانه اى در ميان اعراب شعلهور مى شده، قرآن مجيد با اين جمله اوضاع خطرناک عصر جاهليت را منعکس مى سازد که هر لحظه خطر جنگ و خونريزى آنها را تهديد مى کرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلماً با نجات يافتن از وضع خطرناک گذشته از آتش سوزان دوزخ نيز نجات يافتند. در پايان آيه براى تأکيد بيشتر مى فرمايد: «خداوند اين چنين آيات خود را روشن مى سازد تا هدايت شويد» ( کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ). بنابراين، هدف نهائى هدايت و نجات شما است و چون پاى منافع و سرنوشت شما در ميان است بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.

جالب اين که از اين امور به «حبل اللّه» تعبير شده، در واقع اشاره به يک حقيقت است، که انسان در شرائط عادى و بدون داشتن مربى و راهنما، در قعر دره طبيعت، و چاه تاريک غرائز سرکش، و جهل و نادانى باقى خواهد ماند. و براى نجات از اين دره و برآمدن از اين چاه نياز به رشته و ريسمان محکمى دارد که به آن چنگ بزند و بيرون آيد، اين رشته محکم همان ارتباط با خدا از طريق قرآن و آورنده قرآن و جانشينان واقعى او مى باشد، که مردم را از سطوح پائين و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوى و مادى مى رسانند.
اهميت موضوع فوق (وحدت و برادرى در ميان قبائل کينه توز عرب) از نظر دانشمندان و مورخان، حتى دانشمندان و مورخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد کرده اند، به عنوان نمونه: «جان ديون پورت» دانشمند معروف انگليسى مى نويسد: «...محمّد يک نفر عرب ساده، قبائل پراکنده کوچک، برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدل به يک جامعه فشرده و با انضباط نمود و در ميان ملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى کرد، و در کمتر از سى سال، اين طرز و روش، امپراطور قسطنطنيه را مغلوب کرد، و سلاطين ايران را از بين برد. سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير کرد و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا کرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد» «توماس کارل» مى گويد: «خداوند عرب را به وسيله اسلام از تاريکى ها به سوى روشنائى ها هدايت فرمود، از ملت خموش و راکدى که نه صدائى از آن مى آمد و نه حرکتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد که از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بيدارى، از پستى به سوى فراز، و از عجز و ناتوانى به سوى نيرومندى سوق داده شده، نورشان از چهار سوى جهان مى تابيد. از اعلان اسلام يک قرن بيشتر نگذشته بود که مسلمانان يک پا در هندوستان و پاى ديگرى در اندلس نهادند و بالاخره در همين مدت کوتاه اسلام بر نصف دنيا نورافشانى مى کرد» «دکتر گوستاو لوبون» به اين حقيقت چنين اعتراف کرده است: «...تا زمان اين حادثه حيرت انگيز، يعنى «اسلام» که دفعتاً نژاد عرب را به لباس جهانگيرى و خلاق معانى به ما نشان داد، هيچيک از قسمت هاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مى شد و نه از حيث علم يا مذهب نشانى از آن بود» «نهرو» دانشمند و سياستمدار فقيد هندى در اين باره مى نويسد: «...سرگذشت عرب و داستان اين که چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و افريقاتوسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند يکى از شگفتى هاى تاريخ بشرى مى باشد، نيرو و فکر تازه اى که عربها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد بنفس و قدرت سرشار ساخت «اسلام» بود...»

با تمام گفتگوهائى که درباره اثر اعجاز آميز اتحاد در پيشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است، مى توان گفت: هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است. امروز سدهاى عظيمى در نقاط مختلف جهان برپا شده که مبدأ توليد بزرگ ترين نيروهاى صنعتى است و سرزمين هاى وسيعى را زير پوشش آبيارى و روشنائى خود قرار داده است. اگر درست فکر کنيم مى بينيم: اين قدرت عظيم چيزى جز نتيجه به هم پيوستن قدرت هاى ناچيز دانه هاى باران نيست و آن گاه به اهميت اتحاد و کوشش هاى دسته جمعى انسان ها واقف مى شويم. در احاديث فراوانى که از پيامبر و پيشوايان بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله) به ما رسيده به لزوم و اهميت اين موضوع با عبارات مختلفى اشاره شده است: در يک مورد پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: اَلْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْيانِ يُشَيِّدُبَعْضُهُ بَعْضاً: «افراد با ايمان نسبت به يکديگر همانند اجزاى يک ساختمانند که هر جزئى از آن جزء ديگر را محکم نگاه مى دارد» و نيز فرمود: اَلْمُؤْمِنُونَ کَالنَّفْسِ الْواحِدَةِ: «مؤمنان همچون يک روحند» و نيز مى فرمايد: مَثَلُ الْمُؤْمِنِيْنَ فِى تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ الْواحِدِ اِذَا اشْتَکى بَعْضُهُ تَداعى سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّى: «مثل افراد با ايمان در دوستى و نيکى به يکديگر، همچون اعضاى يک پيکر است که چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آيد اعضاى ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود»

منبع (کانال فضيلتها)

https://t.me/fazylatha

کانال طاووس الجَنَّه:

https://t.me/tavoosoljannah

کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز):

https://t.me/sharheser

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

بخش فيلم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم



:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , شهید , شهداء مدافع حرم , مسئله مهدویت , ظهور , حوزه‌های علمیه , قرآن کریم , تفسیر سوره مبارکه آل عمران , ,
:: برچسب‌ها: تفسير آيات 102 تا 103 سوره مبارکه آل عمران ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 75 صفحه بعد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 744
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 8973
:: باردید دیروز : 16499
:: بازدید هفته : 8973
:: بازدید ماه : 50986
:: بازدید سال : 98659
:: بازدید کلی : 98659

RSS

Powered By
loxblog.Com